اندیشیدن به دوران پسا-کرونا وا ینکه چه تفاوتی با دوران پیشا-کرونا خواهد داشت، به خوشبینیها و البته توهماتی دامن زده است. این توهم از یک سو برآیند روندهایی بود که پیش از شیوع کرونا حاکم بودند و از سوی دیگر محصول آن چیزی است که در ظاهر و از زمان شروع این ویروس بروز کرده است.
از سویی حاصل نوعی استیصالِ تمام عیار جوامع است. استیصالی محصول ناامنیِ اقتصادی و روانی که زندگی بخش بزرگی از مردم در جوامع مختلف را تهدید می کند. نرخ بیکاری بالا،بیپاسخ ماندن بسیاری از نیازهای اساسی،نابرابری فزاینده و بحران در سازوکارهای انتخاباتی/دموکراتیک، جوامع معاصر را با بحرانهایی جدی روبرو ساخته است..
کار به جایی رسیده بود که این اواخر، مردم تصور میکردند/میکنند که وضعیت دیگر بدتر از این نمیشود. این خیال با نوعی باور ایدئولوژیک گره خورده است؛ اینکه بالاخره از یک جایی، که احتمالا اینجا و اکنون است، سیاستمداران، اهالی قدرت و اساساً نگهبانان وضع موجود به کمک ما میآیند. نمیگذارند وضع بدتر از این شود. شاید این کمک ناشی از احساس خطر باشد. بهرحال این خیال پرورانده میشد که ما در بدترینِ وضعیتها هستیم و ناچار تغییری خوشایند حاصل میشود.
مقوله ی دیگر به خود وضعیت کرونایی ارجاع دارد. برخی،در این روزها و ماهها، حضور پررنگتر دولتها، و اعلام نوعی «وضعیت فوق العاده» از جانب آنها را با احتمال تغییر در سیاستهای نئولیبرالی همراه میدانند.
گویی پس، از این در دوران پسا کرونا، دولتها، این بار به نمایندگی از مردم و در راستای منافع عموم، پا به میدان میگذارند.سیاستهای نئولیبرالی عقب مینشینند و از چیزهایی مثل آموزش، بهداشت و مسکن کالا زدایی میشود. خوشبینیها، از فردایی متفاوت و البته بهتر سخن به میان میآوردند. در واقعیت اما، هیچ شاهدی برای تصدیق این خوشبینیها وجود ندارد.
گرچه ما به دنبال تعبیر شانتال موفه در «لحظه پوپولیستی» هستیم. آن معنای مرسوم و سراسر منفی از پوپولیسم را فراموش کنید. لحظه پوپولیستی لحظهای است که گفتار مسلط، گفتارِ مشروعیت دهنده به سازوکارهای موجود، خود بحرانی میشود، مشروعیتش را از دست میدهد.
سالهای ابتدایی دهه 1970 لحظهای پوپولیستی بود. دولت رفاهِ پس از جنگ جهانی دوم در بحران بود، دولت رفاهی که برای نزدیک به سه دهه تلفیقی بین نیروی کار و سرمایه ایجاد کرده و مبتنی بر تامین حداقلهای زندگی بود. از تورم و رکود آن دوره سخن میگویند. برخلاف روایت غالب، بدیل آن وضعیت تنها نئولیرالیسم نبود.
دیویدهاروی نشان میدهد که اتفاقاً گفتارهای برابری خواهانه حضور پررنگی داشتند. اما در لحظه پوپولیستی، نئولیبرالیسمِ تاچری-ریگانی پیروز بازی شد. یک پیروزیِ تمام عیار که گویا پایان تاریخ بود. آنها برای چند دهه، فراتر از ملاحظات مالی و سرمایهپرورانه، ذهنیتِ اقتصادی اجتماعی را در غرب تغییر دادند.
وقتی از مارگارت تاچر پرسیدند که مهمترین دستاورد خود را چه میداند، با نخوت اعلام کرد که «حالا دشمنانمان مثل ما فکر میکنند». و آن دشمنان خیالی تونی بلر بود و حزب کارگر انگلستان که این سالها بیخاصیتتر از هر زمانی شده بود.
نئولیبرالسیم، به مثابه گفتار غالب در این چند دهه، پس از ورشکستگیِ سال 2008 و اتفاقات اخیر در وضعیتی بحرانی ست.. کرونا نشان داد که نظام بهداشتیِ مبتنی بر بازار آزاد، و مقررات زدایی شده چقدر ناتوان و ناکارآمد [این واژه مورد علاقه خود آنها] است و عملاً تنها نظام بهداشتی اغنیا است. اما وجود و به رسمیت شناسیِ این بحران به منزله این نیست که حتما بدیلی برابری خواه و عادلانهتر جایگزین خواهد شد.
ورود بیشتر دولت هرگز به معنای عدالت بیشتر، به معنای توزیع عادلانهتر و زندگیهای بهتر نیست. دولت در سال 2008، همچون کارگزارِ باوفای سرمایه به میان آمد و با تزریق میلیاردها دلار پول موسسات مالی را نجات داد. شاید حالا پس از کرونا، باز هم وارد شود و این بار ضررهای آنها را به شکل دیگری جبران کند، با فشار بیشتر بر مردم. این توهمات و خوشبینیهای امروز، خطرناکند و نسبتی با آنچه در جریان است ندارند. ما بیشتر از هر زمانی به «بدبینی فکر و خوش بینی اراده» نیازمندیم.
دکتر سعید خزائی
عضو هیئت علمی و دانشیار دانشگاه تهران
پدر علم آینده پژوهی ایران
بنیانگذار اندیشکده افق
منبع : کانال دکتر سعید خزائی