مدیریت فرآیندهای کسب و کار یک دانش از گرایش مدیریت میباشد و هدف آن بررسی همسو بودن نیازمندی مشتریان با اهداف و عملکرد سازمان است. در این حوزه دانشی سعی میشود با کنترل بر روی مسیر انجام کارها، چگونگی عملکرد، زمان آن و تعیین شخص مورد نیاز برای انجام کار، اهداف سازمان را محقق سازد و بتواند نیاز مشتری را برآورده کند.
با تعریف فوق، مدیریت فرآیندهای کسب و کار مجموعهای از اصول و قواعد مدیریتی است که فرض میکند، اهداف سازمانی از طریق مدیریت متمرکز بر فرآیندهای سازمان به بهترین نحو محقق خواهد شد.
معرفی مدیریت فرآیندها به عنوان حوزهای از گرایش مدیریت مرتبط با سه مولفه زیر است:
- مدیریت فرآیندهای کسب و کار، تمام قسمتهای سازمان از کارمندان، کارشناسان، مدیران میانی و مدیران ارشد سازمان را در بر میگیرد و زمانی که با موفقیت به اجرا درآید با فرهنگ سازمان عجین میشود.
- مدیریت فرآیندهای کسب و کار روش مشخص یا یک ابزار نیست تا هر سازمانی بتواند از آن استفاده کند؛ بلکه مجموعهای از دانش مبتنی بر اصول و تجارب برای راهبری سازمان است.
- این حوزه دانش در سازمان های انتفاعی و غیر انتفاعی یا دولتی با هدف کنترل منابع کسب و کار به سوی اهداف استراتژیک، کاربرد دارد.
جانیل هیل محقق پژوهشی گارتنر در زمینه مدیریت معتقد است:
در صورتی که مدیریت فرآیندهای کسب و کار با موفقیت پیاده سازی شود، به یک قابلیت کلیدی درون سازمانی تبدیل میگردد.
جهت ایجاد مدیریت موثر فرآیندهای کسب و کار، نیاز است یک سازمان، افراد، فرآیندها و فناوری لازم برای این کار را داشته باشد.
لذا لازم است در یک سازمان:
- فرآیندها شناسایی شوند:
- این فرآیندها شامل فرآیندهای فعلی سازمان میباشد
- نیاز است تعیین گردد فرآیندها در کدام گروه از فرآیندهای اصلی، پشتیبانی و یا مدیریتی قرار میگیرد.
- فرآیندها باید به نحوی تدوین شوند که با تغییرات داخلی و بیرونی بتوان آن را بهبود مستمر داد
- نیاز به ایجاد و یا تعیین نقش افراد در مدیریت فرآیندها میباشد که این نقشها
شامل موارد زیر است
- مالک فرآیند مسئول اجرای فرآیند و همچنین تضمین کننده ایجاد ارزش در فرآیندهای e2e است.
- تحلیلگران فرآیند مسئول ایجاد، استقرار و کنترل و بهبود فرآیند هستند
- معمار فرآیند مسئول شناسای و طراحی فرآیند را به عهده دارد
- جهت پشتیبانی از فرآیندها وجود فناوری لازم است. حداقل کاربرد فناوری به شرح
زیر است:
- مدلسازی فرآیندها مبتنی بر یک زبان مدلسازی استاندارد باشد.
- تعریف فرآیند مبتنی بر ساختار سازمان و فرهنگ سازمان باشد.
- قابلیت بررسی و کنترل فرآیند وجود داشته باشد.
- مدیریت و کنترل تغییرات در سازمان امکان پذیر باشد.
در صورت تحقق موارد فوق میتوان متصور یک سازمان فرآیند محور بود که اهداف خود را میتواند با نیاز مشتریان همسو کند و هر زمان که نیاز مشتری تغییر کرد با حداقل چالش تغییرات لازم را در تحقق آن ایجاد نمایند.
حال اگر متصور یک فرآیند شویم که قرار است نیاز مشتری را برآورده سازد احتمالا با چرخه زیر روبرو خواهیم شد.
با توجه به چرخه فوق می توان گفت:
- تمام سازمانها بر اساس کالا و یا خدمات خود برای مشتریان ارزش آفرینی میکنند
- فرآیندهای سازمان، ابزار و یا روشهایی هستند که منجر به ایجاد کالا و یا ارائه خدمات میشود.
- در نتیجه تمام اهداف سازمان باید از ایجاد ارزش برای مشتری نشات بگیرد.
اگر این چرخه را در سطح یک سازمان تعمیم دهیم میتوان هر واحد را یک سازمان در نظر گرفت که مشتریان آن واحدهای دیگر هستند و خود نیز مشتری واحد دیگر است. به فرآیند تولید دارو زیر توجه فرمایید.
در شکل فوق مشتری واحد تولید، واحد فروش میباشد و خود آن مشتری واحد لجستیک میباشد. در اصطلاح به این نوع نگرش، فرآیند e2e گفته میشود که میتواند ارزش دریافتی را به ارزش دیگری تبدیل نمایند و در نهایت این زنجیره ارزش تشکیل یک گروه از فرآیندها را خواهد داد که منجر به ارزشی میشود که مشتری انتظار دارد.
به صورت کلی هدف مدیریت فرآیندهای کسب و کار تضمین ایجاد ارزش مورد انتظار مشتری با ایجاد فرآیندهای e2e ، کنترل و ساماندهی و هماهنگی بین واحدهای مختلف سازمان است.
نویسنده :
مشاور مدیریت فرآیندهای سازمانی