زنان چه سبکهای رهبری سازمانی را به ارمغان میآورند
مصاحبه مک کینزی با کارولین فینی معاون اجرایی شرکت «پرودنشال» آمریکا
برای «کارولین فینی»، رهبر سازمانی خوب بودن یعنی واقعی و همدل بودن. او معاون اجرایی و مدیرعامل عملیاتهای شرکت «پرودنشال» در آمریکاست؛او یکی از زنانی است که نامش در لیست «قدرتمندترین زنان» نشریه «فورچون» آمده و در چند نشریه و اثر معتبر از او به خاطر تواناییاش در رهبری سازمانی و دستاوردهایش، تمجید شده. او اخیرا با وبسایت مکنزی گفتوگویی داشته و در رابطه با مسیر حرفهای، سبک مربیگری و فرصتهایی که برای سایر زنان در صنعت بیمه میبیند، صحبت کرده است.
برای «کارولین فینی»، رهبر سازمانی خوب بودن یعنی واقعی و همدل بودن. او معاون اجرایی و مدیرعامل عملیاتهای شرکت «پرودنشال» در آمریکاست؛ یک شرکت بینالمللی بیمه و خدمات مالی و سرمایهگذاری که در بیش از ۴۰ کشور فعال است. کارولین میگوید راز موفقیت یک رهبر سازمانی این است که پایبند به اصول و ارزشهایش یا در واقع، «خود واقعیاش» باشد و به دیگران نیز در بالا رفتن از نردبان ترقی کمک کند. او پیش از رسیدن به ریاست، در چند جایگاه رهبری ارشد و اجرایی حیطههای مختلف پرودنشال فعالیت داشته و حالا نیز مسوول عملیاتهای آن در ایالات متحده است. او یکی از زنانی است که نامش در لیست «قدرتمندترین زنان» نشریه «فورچون» آمده و در چند نشریه و اثر معتبر از او به خاطر تواناییاش در رهبری سازمانی و دستاوردهایش، تمجید شده. او اخیرا با وبسایت مکنزی گفتوگویی داشته و در رابطه با مسیر حرفهای، سبک مربیگری و فرصتهایی که برای سایر زنان در صنعت بیمه میبیند، صحبت کرده.
مکنزی: آیا لحظهای کلیدی در زندگیتان بوده که کمک کرده باشد در مسیر حرفهایتان یک گام فراتر روید و رهبر سازمان شوید؟
کارولین فینی: یکی از لحظههای تعیینکننده، مربوط به زمانی بود که از من خواستند دیگر دورکاری نکنم و به محل کار برگردم. قرار بود رهبری پرفروشترین منطقهمان را بر عهده بگیرم. کار از خانه برای من خیلی راحت بود. از آن لذت میبردم، زیر و بم آن را کاملا میشناختم و آدمهایی را که با آنها کار میکردم دوست داشتم. هیچ دردسری نداشتم و خیلی راحت بودم. در جایگاه جدید، تیم رهبریای که قرار بود زیر دستم کار کنند، اکثرا مرد بودند و بسیار خبره. همه تمرکزها روی نتایج بود، در حدی که رهبران ارشد، هر هفته یک کارت امتیاز میگرفتند. بلافاصله مشخص میشد که تو کارت را بلدی یا نه. چرا دروغ بگویم؟ با دیدن این جو، کمی ترسیدم. برای برداشتن آن قدم بزرگ، باید از منطقه امنم خارج میشدم و اتفاقا بعدا معلوم شد که یکی از بهترین تصمیمهایی بود که گرفتم. در آن شغل، بیشتر از هر شغلی که تا آن زمان داشتم، چیز یاد گرفتم. آن تصمیم، جنبههای مثبت تغییر و اهمیت پذیرش ترس هنگام مواجهه با چالشهای جدید را به من یاد داد. این ذهنیت به همه ما کمک میکند که با تغییر روبهرو شویم.
طی مسیر حرفهایتان، منتورهایتان چه توصیهای به شما میکردند؟
طی دوران اشتغالم، توصیههای فوقالعاده زیادی گرفتهام و سعی میکنم آنها را به دیگران انتقال دهم. بهترین توصیهای که شنیدم، خیلی ساده است: «(شرایط) هیچوقت آنقدر که به نظر میرسد خوب نیست و هیچوقت آنقدر که به نظر میرسد بد نیست.» من از آن تیپ آدمهایی هستم که خودم را برای یکسری چیزها آماده میکنم، مثل رویدادها. از قدیم، تمایل دارم پس از هر رویداد، بیش از حد تجزیه و تحلیل کنم که چطور پیش رفته. این توصیه برای من مفید است چون کمک میکند به مسائل واقعبینانه نگاه کنم و میان انتظارات و مفروضاتم با واقعیت شرایط، بالانس برقرار کنم.
این هم مهم است که یاد بگیری چه زمانی به توصیههای کسی گوش کنی. بگذار یک مثال بزنم. یکی از رهبران مرد که قصدش کمک به من بود، به من گفت که روحیه همدلیام را کنار بگذارم چون فکر میکرد اگر این کار را کنم، آدم سرسختتر و در نتیجه، رهبر بهتری خواهم بود. من در آن مقطع میدانستم که همدلی، عنصر کلیدی رهبری من است و معتقد بودم که این صفت، من را قدرتمندتر میکند، باعث میشود اعضای تیمم را بهتر درک کنم و مشکلات را زودتر تشخیص دهم. سالها گذشته و برایم روشن شده که نادیده گرفتن آن توصیه، کار درستی بود. حالا، به همه توصیههایی که میشنوم فکر میکنم اما همیشه برای آنکه ببینم آن توصیه، مناسبم هست یا نه، از قضاوت خودم استفاده میکنم.